این رازِ مهیب ژرف را کس نگشود، مرگ در نگاه اسلامی نُدوشن
به گزارش وبلاگ هوانورد، وقتی کسانی چون تالستوی، مولانا و فردوسی مرده اند، مرگ چه وحشتی دارد و با این فکر که این کسان هم زندگی نموده اند و رنج و شادی داشته اند و خاتمه رفته اند بار زندگی خود را سبک تر می بینم.
وبلاگ هوانورد - هر چند غرض از گشت و گذار در باغ ادبیات ایران، برداشت توشه ای و خوشه ای برای لذت بیشتر از زندگی و آشنایی افزون تر با ظرفیت ها و ظرافت های زبانی است، اما از یاد مرگ نمی توان غافل شد و اتفاقا گاه، یاد مرگ است که به زندگی معنی می دهد چنان که سهراب سپهری که شاعری مرگ اندیش نبود و زندگی را عمیقا دوست می داشت نیز گفته است: زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ...
دکتر محمد علی اسلامی ندوشن را سلطان نثر پارسی لقب داده اند اما در شعر هم دستی داشت که اگرچه به قوّت نثر اونیست ولی قابل تأمل است و در اینجا چند سرودۀ او دربارۀ مرگ را از فصل آخر بدرود نامه از بهار در پاییز که در مقالۀ آقای جواد عباسی در بخارای تیرماه هم به آنها اشاره شده نقل می کنیم:
از مرگ، خطا مَبین، که گر مرگ نبود
بر شاخِ درختِ عُمر، یک برگ نبود
نه صولتِ حُسن بود و نه دولتِ عشق
آرایش باغ و زیب گلبرگ نبود
زودا باشد که روزِ بدرود رسد
هرچند که دیر خوانیش زود رسد
وان بود به سرمنزل نابود رسد
بادی وَزَد و به شمعِ بی دود رسد
دستی به طلب، فَراشتیم و رفتیم
خطی به هوس، نگاشتیم و رفتیم
هِشتیم هر آنچه داشتیم و رفتیم
سر بر سر هم گذاشتیم و رفتیم
گویند که از مرگ، بَتَر هیچ نبود
هم خوب تر از مرگ نیامد به وجود
هم این و هم آن، از آن چه باشد، مقصود
این رازِ مهیبِ ژرف را کس نگشود
اشعار احتیاج به شرح و معنی ندارد. تنها چون دکتر اسلامی را با نثر می شناسیم چند سطر هم از کتاب گفته ها و ناگفته ها:
من نیز گاهی به فکر مرگ، می افتم با خود می گویم: وقتی کسانی چون تالستوی، مولانا و فردوسی مرده اند، مرگ چه وحشتی دارد و با این فکر که این کسان هم زندگی نموده اند و رنج و شادی داشته اند و پایان رفته اند بار زندگی خود را سبک تر می بینم.- م .خ
منبع: عصر ایران