قوانین ارسطو برای خوب زیستن؛ چگونه برای زندگی امروز از اخلاق نیکوماخوسی بهره ببریم؟
به گزارش وبلاگ هوانورد، در اینترنت ده سالی می گردد که انجمنی به نام آیا من احمق هستم؟ وجود دارد. کاربران در آن انجمن اینترنتی گزارش مختصری از درگیری های بین فردی خود را می نویسند و از کاربران یگر می خواهند برای قضاوت کردن نظر دهند. مدیران انجمن خطاب به کاربران می گویند: قضاوت خود را بپذیرید.
به گزارش وبلاگ هوانورد به نقل از نیویورکر، یکی از کاربران نوشته بود: آیا من بدین خاطر که از دوستم خواسته بودم در یکی از شب های دیدار بهتر لباس بپوشد احمق هستم؟ کاربری دیگر نوشه بود آیا به علت آن که از فروش مجدد بلیت کنسرت تیلور سوئیفت خودداری ورزیدم یک احمق هستم. بعضی از پست ها در اینترنت معروف تر شده اند برای مثال، پستی از طرف یک پسر که در جریان پرواز پنج ساعته از مسافر چاق صندلی کاری اش خواسته بود 150 دلار به او به علت تجاوز به حریم شخصی اش بپردازد.
آن چه در خصوص آن انجمن اهمیت دارد زبانی است که در آن کاربر پرسش اصلی خود را مطرح می نماید و فراتر از آن که از شما بپرسد که آیا کار درستی انجام دادم یا خیر، از شما می پرسد که چگونه فردی به نظر می رسد. احمق قلمداد شدن بدان معناست که در محل کار، در روابط شخصی، یا صرفا در انظار عمومی بدون فکر یا متکبرانه رفتار کنیم.
این طرز تفکر درباره زندگی اخلاقی که در آن پرسش اساسی آن است که ما که هستیم نه آن که چه کاری را انجام می دهیم، در اثری از ارسطو به نام اخلاق نیکوماخوس که در قرن چهارم پیش از میلاد مسیح نوشته شده قابل مشاهده است. اخلاق نیکوماخوس یکی از معدود متون انتخابی است که ممکن است به طور منطقی به عنوان یک راهنما در نظر گرفته گردد. اگر قرار است با حسی که امروز داریم اخلاق ارسطویی را به عنوان شیوه خودیاری قلمداد کنیم باید بپرسیم اخلاق نیکوماخوس تا چه مقدار برای مان مفید خواهد بود؟
ما صرفا نکات معدودی را در خصوص مردی که ادعا می کرد چگونگی رشد و شکوفا شدن انسان را می دانست می دانیم. او در سال 384 پیش از میلاد مسیح در یکی از شهر های مقدونیه در شمال یونان امروزی به دنیا آمد. مادرش از خانواده ای ثروتمند بود. پدرش پزشک دربار مقدونی بود. ارسطو هفده ساله بود که سرزمین مادری خود را به مقصد آتن ترک کرد جایی که آشکارا با افلاطون و آموزشگاه او حلقه افسانه ای دانشمندان، ریاضیدانان و فیلسوفان روبرو شد.
هنگامی که افلاطون در سال 347 میلادی درگذشت ارسطو آتن را ترک کرد. درباره دلایل ترک آتن به وسیله او می توان به حدس و برآورد پرداخت. یک نظریه آن است که ارسطو تحت تاثیر نگرانی های همیشگی مهاجران بدون تابعیت در زمان درگیری های سیاسی نهاده شد.
چند سال پس از آن، ارسطو برای معلمی یک شاهزاده جوان مقدونی که بعدا به اسکندر مقدونی معروف شد به عنوان یکی از نامزد ها انتخاب شده بود. آتنی ها در ظاهر ارسطو را احمق قلمداد می کردند، اما او شبیه مردی بود که به پرسش ها پاسخ می داد. قطعا نیز همین گونه بود.
ارسطو اغلب برای نخستین بار نخستین پرسش ها را در حوزه علم و فلسفه بیان کرد و آن پرسش ها را قرن ها پیش از آن که فردی بتواند پاسخ ها را بهبود بخشد به طور دقیق مورد ارزیابی قرار داد. دست کم حوزه اخلاق عرصه ای است که هیچ فردی دیگری به مقدار ارسطو در آن پیشرفت ننموده است.
از نظر ارسطو شکوفایی هدف نهایی زندگی انسان است زندگی شکوفا آن است که مطابق با فضیلت های گوناگون شخصیت از جمله شجاعت، اعتدال و خردورزی زندگی گردد. یک زندگی شکوفا هم چنین مستلزم دوستی با افراد خوب و مقدار مشخصی از ثروت و سرمایه خوب از جمله عایدی مناسب، سلامتی و ظاهر است. فضیلت صرفا به درستی عمل کردن نیست بلکه به داشتن احساس درست است.
ارسطو می گوید برترین چیز آن است که در زمان مناسب در خصوص اشیاء و افراد مناسب با هدف درست و به شیوه ای درست چنین احساساتی داشته باشیم. ارسطو معتقد است که فضیلت حالتی است که در آن اعتدال رعایت گردد و این معنا با ارجاع به عقل تعریف می گردد. طبق نظریه اعتدال ملاک فضیلت آن است که انسان بر اساس عقل خود حد میانه را در هر عملی رعایت و از افراط و تفریط (که رذیلت محسوب می گردد) دوری کند.
از نظر ارسطو اعتدال نقطه ای بین افراط های متضاد را نشان می دهد. برای مثال، بین بزدلی و بی احتیاطی، شجاعت نهفته است. نقش بزرگ قضاوت در تصویر ارسطو از چگونه زیستن می تواند برای خواننده از عصر مدرن مانند حضور یک پلیس به نظر برسد به خصوص وقتی کسی در عوض رساله ای از جان استوارت میل را انتخاب نموده و یک اصل ساده را برای تشخیص درست از نادرست بیابد، یا یکی از آثار کانت را انتخاب کند که در آن دست کم سه اصل را خواهد یافت.
با این وجود، این پرسش که چگونه شکوفا شویم به عنوان یک درخواست جدی برای مشاوره در نظر گرفته می تواند پاسخی غم انگیز از سوی ارسطو دریافت کند: ممکن است برای آغاز کوشش خیلی دیر باشد. چرا؟
به علت آن که از دید ارسطو شکوفایی شامل انجام اعمالی است که فضیلت هایی را آشکار می سازد که ویژگی هایی از شخصیت هستند که ما را قادر می سازند آن چه را که ارسطو فعالیت مشخصه خود می نامد انجام دهیم.
ما چگونه می توانیم به این ویژگی های شخصیتی دست یابیم؟ پاسخ ارسطو این است: به وسیله رویه معمول زندگی مان. ارسطو معتقد است فردی که به خوبی تربیت شده می تواند به راحتی به آن ویژگی های شخصیتی که لازمه شکوفایی زندگی است دست یابد. برای مثال، این که یک کودک خوب از والدین اش در خصوص دروغ گفتن، دعوا کردن یا صحبت نکردن حین غذا خوردن نکاتی تربیتی را می شنود.
ارسطو به طور کلی تر پیشنهاد می نماید که باید رذیلت هایی که مستعد ابتلا به آن هستید را شناسایی نموده و سپس خود را در جهت مخالف آن سوق دهید، زیرا از این طریق است که به اعتدال می رسید. مایکل اوکشات فیلسوف نوشته بود: هیچ کس تصور نمی نماید که دانشی که به آشپز خوب تعلق دارد به آن چه در کتاب آشپزی نوشته شده یا ممکن است نوشته گردد محدود شده است.
مهارت در آشپزی البته یک موضوع تکنیکی است. گاهی اوقات ما مهارت های خود را با اعمال مکرر یک قانون به دست می آوریم مانند پیروی از یک دستور غذا، اما وقتی پیروز می شویم آن چیزی که خواهیم شد پیروی نماینده خوب از دستور غذا نیست، بلکه آشپز خوب بودن است.
همان طور که ارسطو می گفت ما به وسیله تمرین قضاوت می کنیم. دنیای ارسطو مانند دنیای استادش افلاطون دنیایی بود که در آن فلسفه باید خود را از رقبای خود برای اعتبار و اقتداری که ادعا می کرد، متمایز می ساخت.
ارسطو بعدا در زندگی خود در سال 322 پیش از میلاد مسیح هنگامی که احساسات ضد مقدونی در میان آتنیان پس از مرگ اسکندر اوج گرفت آتن را ترک کرد. یک منبع باستانی به ما می گوید که او این کار را برای جلوگیری از دچار شدن به سرنوشت سقراط و جلوگیری از ارتکاب جنایت دوم علیه فلسفه به وسیله آتنی ها انجام داد.
بدیهی است که اخلاق نیکوماخوس با نوعی پیچش داستانی به سرانجام می رسد. تا این مرحله ارسطو عمده وقت خود را صرف شرح صبورانه فضایل شخصیت نموده است و تنها با یک انحراف کوتاه از فضایل عقل به ما می گوید.
ارسطو در بخش های سرانجامی اخلاق نیکوماخوسی اعلام می نماید که بالاترین فضیلت ها قضاوت خوب نیست بلکه حکمت نظری یا سوفیا است. او می گوید پیروی از حکمت نظری صرفا دانستن آن چه از اصول یک علم است، نیست بلکه درک حقیقت خود آن اصول است. او در سخنان مهم دیگری تصریح می نماید که ما باید حداقل به همان مقدار که به براهین فلسفی توجه می کنیم به سخنان افراد قدیمی و با تجربه توجه کنیم چنان چه می نویسد: این افراد درست می بینند، زیرا تجربه به آنان چشم بخشیده است.
آیا جای تعجب است که اینترنت مملو از کسانی است که برای تماشا درست احتیاج به یاری دارند؟ در غیاب هرگونه فرونسیس (حکمت عملی) محبت آمیز برای ارائه مشاوره معتبر فرد در عوض به خرد یک انجمن آنلاین ارجاع داده می گردد. اعضای آن انجمن به شما یاری می نمایند تا شرایط و خود را از دید دیگری ببینید.
اوکشات می نویسد: مرد خودساخته هرگز به معنای واقعی کلمه خودساخته نیست بلکه به نوع خاصی از جامعه و به یک میراث بزرگ ناشناخته وابسته است. اگر خودیاری به معنای انکار نقشی است که تصورات دیگران در تبدیل ما به آن چیزی که هستیم ایفا می نماید اگر به معنای مجموعه ای از قوانین زندگی است که احتیاج به قضاوت را از بین می برد پس ما بدون آن بهتر هستیم.
الگوریتم، اصول و گواهی ها همگی کوشش هایی برای حل این مشکل هستند که چگونه یک احمق نباشیم. اگر قوانین، الگوریتم ها و اصول زندگی ای وجود داشتند که می توانستند این مشکل را یکبار برای همواره حل نمایند زندگی بسیار آسان تر می شد. با این وجود، واقعیت آن است که چنین چیزی وجود ندارد.
در قلب اخلاق نیکوماخوس ادعایی وجود دارد که هم آموزنده و هم تنبیه نماینده باقی می ماند: فرونسیس یا حکمت عملی به این آسانی دست یافتنی نیست. ارسطو نظریه ای ابداع کرد که دقیقا در مکان های مناسب مبهم بود نظریه ای که عمدا فضایی را برای پر کردن زندگی باقی می گذاشت.
منبع: فرارو