حوصله تماشا یک فیلم 12 ساعته را دارید؟
به گزارش وبلاگ هوانورد، گروهی از کارگردان ها هستند که در برابر دسته بندی های ژانری مقاومت می نمایند. فیلم هایشان اغلب متفکرانه، مشاهده گر و مینیمال اند و حس وحال یا فضا را بر داستان ارجح می دانند. اغلب فیلم بین های غیرمتخصص از صفت ملال آور در توصیف این آثار استفاده می نمایند، اما اهمیت مضامین و تم های اجتماعی، مالی یا روان شناختی این آثار، آن ها را از آثار اغلب فیلمسازان گذشته و حال متمایز می نماید.
به گزارش همشهری آنلاین، این سینمای آهسته است؛ فیلم هایی که از تماشاگر صبر طلب می نمایند. این فیلم ها برای این نیستند که شما را کسل نمایند، بلکه هستند تا شما را تشویق نمایند به تجربه احساسات شخصیت ها؛ این که خودتان را جای آن ها بگذارید، زندگی آن ها را بچشید و با چشمان خودتان چیز هایی را ببینید که آن ها می بینند. این ها فیلم هایی هستند که اغلب زمانشان از دویست دقیقه هم بیشتر می گردد، و وقتی هم که نمی گردد، تماشاگر احساس می نماید که شده است. نما های طولانی مهم ترین ویژگی ای است که این فیلمسازان را از دیگران متمایز می نماید، اما آن ها از این ویژگی به دلخواه استفاده نمی نمایند، بلکه نما هایی هدفمند می سازند که خلسه آورند.
آندری تارکوفسکی
طولانی ترین فیلم: آندری روبلف، 205 دقیقه
تصاویر طبیعت و زوال در فیلم های تارکوفسکی پدیدار می شوند. این تصاویر با تم های متافیزیکی پیوند خورده که در آن ها معنویت انسانی و زندگی به وسیله نما های طولانی نمود پیدا نموده است. سمبلیسم او شخصی است و بازتاب دهنده خودش؛ در اصل اتوبیوگرافیک است. دوربین او با حرکت های کندش، متفکرانه و متمرکز است؛ و کمپوزیسیون های دقیق در هر صحنه، چه مملو از دیالوگ های سنگین باشد چه بدون دیالوگ، تأملات اضطراب آور شخصیت را تشدید می نماید. حتی لوکیشن ها هم شخصیت محسوب می شوند. هفت فیلمی که او به وجود آورده شعر هایی هستند که بادقت و سرحوصله خوانده می شوند. در همان حال که به سرانجام شعر نزدیک می شویم، هر کلمه در عالم رؤیا نجوا می گردد.
صحنه ای تعیین وجود دارد که همه چیز هایی را که به فلسفه تارکوفسکی معنا می بخشد در خود دارد؛ صحنه شمع خاموش ناشدنی در فیلم نوستالژیا، که در آن اولگ یانکوسکی بازیگر، شمعی با خود دارد و در رفتن به آن سوی آبگیر خشک شده، سخت کوشش می نماید از شعله اش محافظت کند. آبگیر پرشده از لجن، خزه و مه، تجسم ملال زندگی است؛ با انسان هایی که آن را تجربه می نمایند درحالی که کسی دیگر همیشه سعی دارد آن ها را روشن نگه دارد. این صحنه طبق توصیف تارکوفسکی، نشان دهنده زندگی کامل انسان ها از تولد تا مرگ است. او این را در یک پلان بدون قطع نشان می دهد.
الکساندر ساکوروف
طولانی ترین فیلم: فاوست، 134 دقیقه
ساکوروف معمولا به عنوان تصویر مشابه دوست درگذشته اش، آندری تارکوفسکی شناخته می گردد. فیلم هایش متفکرانه، روحانی و متافیزیکی است و به برداشت های بلند علاقه دارد. مشهورترین فیلمش، کشتی روسی، یک سفر باشکوه نوددقیقه ای در تاریخ، سیاست، هنر و فرهنگ روسیه است که در یک نمای بلند فیلمبرداری شده. درست است؛ فیلم شامل تنها یک نمای بلند است. اگرچه ساکوروف بیش از همه با تارکوفسکی مقایسه می گردد، اما آثارش درباره کشمکش هایی در زندگی است که راهی برای رهایی از آن ها وجود ندارد. فیلم هایش غمگین نماینده اند. به شدت از چهره هایی ادبی مانند چخوف و تولستوی تأثیر پذیرفته و فیلم هایش ریشه هایی عمیقا روسی دارند.
سکوت هم یکی از تعیینه های فیلم های ساکوروف است. در شاهکارش مادر و پسر، دوربین را در جای مناسب قرار می دهد و به ندرت نما ها را قطع می نماید. در یک صحنه تعیین، وقتی که پسر، مادرش را حمل می نماید، از جاده منحرف می گردد و داخل علف های بلند می رود و در اینجا نما قطع می گردد.
درون علف ها، نمایی ثابت می بینیم که در آن، پسر می نشیند، مدتی طولانی به مادر بی حرکتش نگاه می نماید و بعد به آهستگی رویش را برمی گرداند. ناگهان مژه های مادر حرکت می نماید و بدنش تکان می خورد. پسر آغاز به تعریف خاطره ای درباره مادرش می نماید. سکوت این آهستگی را تشدید می نماید، فقط صدای طبیعت و نفس کشیدن پسر به گوش می رسد، و تا مدتی فکر می کنیم مادر مرده است.
بلا تار
طولانی ترین فیلم: تانگوی شیطان، 450 دقیقه
بلا تار، فیلمساز کالت منتقدها، یکی از مشهورترین چهره های سینمای آهسته است. بلا تار به خاطر رفتار های ضدهالیوودی و ضدسیستمش مشهور است، و نقطه قوت آثار او در رویکرد مینیمافهرستی و صریحش در فیلمسازی است که باعث می گردد واقعیت پردازش نشده زندگی روزمره را ثبت کند. فیلم هایش با نما های فراواقعی [مفهومی پست مدرن که به معنای ناتوانی فکر در تشخیص مرز میان واقعیت و خیال است]و حرکت های بامهارت طراحی شده، اغلب زندگی را در یک شهر کوچک یا شهری روستایی نشان می دهد. بلا تار در دفاع از داستان های ساده، اما فیلم های طولانی اش، به خصوص فیلم اسب تورین، می گوید که نمی خواهد داستان را نشان دهد، بلکه می خواهد زندگی انسان را نمایش دهد.
تانگوی شیطان 450 دقیقه ای تنها از 150 نما تشکیل شده، که یعنی به طور میانگین هر نما ده ـ یازده دقیقه طول می کشد. این زمان به مخاطب فرصت تجربه کل فضا را می دهد، و او را در کار های شخصیت ها و گذشته شان غوطه ور می نماید. در آخرین فیلمش اسب تورین، دوربین به آهستگی شخصیت اصلی و اسب را در نما هایی طولانی دنبال می نماید، و مثل پاندول عقب و جلو می رود.
گاهی بلا تار دوربینش را روبه روی کاراکتر و اسب قرار می دهد، و تقلاهایشان را ثبت می نماید. تار گواهی است بر این که تصمیم های مینیمال و هدفمند کارگردانی می تواند به خوبی همان احساسی را در تماشاگر برانگیزد که در اتفاقات فیلم دارد نمایش داده می گردد.
کریستین مونجیو
طولانی ترین فیلم: آن سوی تپه ها، 155 دقیقه
کارگردان جایزه برده رومانیایی، فیلمساز رئالیسم است. او که از فیلمساز های دوران گذشته مانند ویتوریو دسیکا سرمشق گرفته است، تم هایی خیلی مهم و به هنگام برمی گزیند و خودش را مجبور می نماید احساسات واقعی را نمایش دهد. نام درام دیریاب چهار ماه، سه هفته و دو روز در اغلب فهرست های شاهکار های قرن بیست ویکم ذکر می گردد. عنصر دینامیک حس وحال، تجربیاتی را با حداقل احساسات نشان می دهد. ریتم فیلم هایش کند و باطمأنینه است. جریان عادی زندگی همان طور که هست نشان داده می گردد، و هیچ وقت با آن مثل چیزی بی اهمیت برخورد نمی گردد.
در صحنه شام در فیلم چهار ماه...، اوتیلیا در مرکز کادر است و دوربین ثابت روبه روی او قرار گرفته. دور و اطراف او، خانواده دوستش نشسته اند، و او حالتی دارد انگار آن ها احاطه اش نموده اند. این صحنه در یک نمای بلند فیلمبرداری شده است. صورت اوتیلیا حالتی دارد انگار دارد چیزی را پنهان می نماید. اطراف او همه مسرور اند. قراردادن او در مرکز کادر این حس را می رساند که انگار در انتظار انفجار چیزی، در میان آن ها گیر افتاده است. این نمای بلند نشان می دهد که این تجربه باعث ترس اوتیلیا شده است؛ این که او در آرزوی دورشدن از این جمع است، اما نمی تواند برود.
یاسوجیرو ازو
طولانی ترین فیلم: اول بهار، 144 دقیقه
ژاپنی ترین فیلمساز میان همه فیلمساز های ژاپنی، ازو است. فیلم های او لطافت و کیفیت ذن مانندی دارند که باعث می گردد خود آهستگی تبدیل به یکی از شخصیت های فیلم هایش گردد. آثارش درمورد جریان عادی زندگی روزمره است که شبیه به خود طبیعت است.
اما این جریان عادی چنان بادقت و پرجزئیات پرداخت شده که از شدت واقعی بودن تقریبا می گردد لمسش کرد. ترکیب بندی های تصویری اش ظاهری سه بعدی به وجود می آورد و حالا دیگر فیلمسازان هم دارند از همان نوع ترکیب بندی استفاده می نمایند. شخصیت هایش، وسایل صحنه و مکان ها نوعی از تعادل را در خود دارند که باعث می گردد خیلی منظم به نظر برسند.
پل شریدر منتقد، فیلم های ازو را شفاف توصیف نموده، به گونه ای که در آن ها می توانیم زیبایی، سرخوشی فراوان و تراژدی زندگی عادی آدم ها را ببینیم. در داستان توکیو، او داستان دو آدم پیر را تعریف می نماید که برای تماشا بچه ها و نوه هایشان به توکیو آمده اند.
در شهر محل زندگی خودشان، به آرامی زندگی عادی خود را پی می گیرند؛ و این آهستگی تأکیدی است بر سادگی و زاهدمنشی کارشان. در توکیو، دردسر های شهری بچه هایشان را تحت تأثیر قرار می دهد تا جایی که آن ها اغلب فراموش می شوند یا تنها می مانند. نیروی تضاد و توازن چیز هایی که ازو در قاب می چیند خودشان داستان هستند.
اینگمار برگمان
طولانی ترین فیلم: فانی و الکساندر، 312 دقیقه
بسیاری از فیلمسازان از این کارگردان سوئدی به عنوان کارگردان محبوبشان نام می برند. استنلی کوبریک حتی برای او نامه ای نوشت و شرح داد که تصور برگمان از زندگی بیش از هر فیلمساز دیگری او را تحت تأثیر قرار داده است. بازی های فیلم های او با ظرافت فوق العاده ای اجرا شده است. او همیشه فیلم هایی عالی درباره زندگی، مرگ، عزاداری و روح بشر می ساخت. تم های اگزیستانسیافهرستی فیلم هایش جست وجوگرانه است، و با تدقیق در آنها، کاری می کرد تا کیفیت های درونی زندگی را فاش نمایند.
او ریتم فیلم هایش را به شکلی تنظیم می کرد که تنش و فضا های متمایز به وجود آورد، و منتظر زمان مناسب می ماند تا سکوت را بشکند. ریتم آهسته داستان هایش به موسیقی روح شباهت دارد. او فیلم ها را این طور توصیف می کرد: فیلم به عنوان رؤیا، فیلم به عنوان موسیقی. هیچ هنری به مقدار سینما نمی تواند باطن ما را تحت تأثیر قرار دهد و مستقیما به احساسات ما نفوذ کند، به عمق وجودمان و اتاق های تاریک روحمان.
طولانی ترین فیلم او، فانی و الکساندر دو نسخه دارد: یک مینی سریال پنج ساعته، و یک تدوین سه ساعته. نسخه پنج ساعته شخصیت ها را بیشتر بسط می دهد و اجازه می دهد آن ها نفس بکشند و وارد فضای سینمایی شوند. داستانی فانتزی در قالب رمانی حماسی.
ژاک ریوت
طولانی ترین فیلم: بیرون 1، 750 دقیقه
این فیلمساز معتبر موج نوی فرانسه صبوری روشنفکرانه می طلبد، مخصوصا برای فیلم بیرون 1 که 750 دقیقه است. تماشای فیلم هایش اغلب سخت، اما در نهایت عمیقا رضایت بخش است. حاصل شیوه نامتعارف فیلمسازی اش، آثاری زیبا است. فیلم های ریوت با روایت های نامنسجمی مشهور شده که معمولا از واقعیت به خیال می روند و دوباره به واقعیت بازمی گردند.
زمان طولانی فیلم هایش به او امکان به وجودآوردن چندین طرح داستانی در یک فیلم را می دهد. تکنیک او اغلب شامل بداهه گویی می گردد؛ شاهد این ادعا فیلم بیرون 1 است که در آن، گروهی هنرمند و بازیگر گرد هم آمده اند و براساس کاراکتر هایی که هرکدام به وجود آورده اند، داستانی سرهم می نمایند. بعد از این فیلم، ریوت سلین و ژولی به قایق سواری می روند را ساخت که کاملا متضاد فیلم قبلی اش است، اما کماکان طولانی است (192 دقیقه).
ریچارد رود منتقد درباره بیرون 1 نوشته است که این یک تجربه حیرت انگیز است؛ تجربه ای که به جای آن که ما را به اصطلاح از این جهان بیرون ببرد، صاف می بردمان توی جهان؛ توی جهانیی که به شکل مبهمی حس می کردیم وجود دارد، اگرچه همیشه در زندگی روزمره مان وجود داشت... پس از این فیلم، نه سینما هرگز مثل سابق خواهد بود و نه من.
میکل آنجلو آنتونیونی
طولانی ترین فیلم: چونگ کوئو، چین، 220 دقیقه
استاد فیلمسازی اهل ایتالیا با آثاری نظیر ماجرا، آگراندیسمان، کسوف و شب، تعدادی از برترین آثار تاریخ سینما را ساخته است. داستان هایی تقریبا بدون طرح داستانی که پوچی انسان ها در جهانی مدرن را آشکار می نماید. تم فیلم هایش روان شناختی است و روی زن ها تمرکز دارد. آن ها شاهکار هایی از حس وحال اند، با تصاویر فکرشده، دیالوگ هایی اندک و مفاهیمی مبهم. فیلمسازان مشهور دیگری مانند کوبریک، کوروساوا و تارکوفسکی از او به عنوان یکی از کارگردان های محبوبشان نام برده اند.
بعد از آن که در سرانجام کسوف ویتوریا و پیرو قرار می گذارند همان بعدازظهر دوباره همدیگر را ببینند، حجم بسیار زیادی از انتظار وجود دارد که در تدوینی فوق العاده به نمایش درمی آید. آنتونیونی به مکان هایی مختلف در آن محیط و صورت های غریبه هایی که منتظرند قطع می نماید. او به شکلی کات می زند که انگار همه آن ها در انتظار ویتوریا و پیرو هستند؛ بااین حال دیدار این دو کاراکتر را به هیچ شکلی نشان نمی دهد.
نوری بیلگه جیلان
طولانی ترین فیلم: خواب زمستانی، 196 دقیقه
اخیرا جشنواره کن جایزه معتبر نخل طلای خود را به خاطر خواب زمستانی به نوری بیلگه جیلان داد. مانند اغلب کارگردان های سینمای آهسته، فیلم های او با اگزیستانسیالیسم، زندگی روزمره و فردیت آدم ها سروکار دارد. او تحت تأثیر آنتونیونی، تارکوفسکی و ازو، استفاده ای فوق العاده از سکون و نما های بلند می نماید. شیوه جذابی که جیلان استفاده می نماید این است که هیچ گاه احساسات شخصیت هایش را نمایش نمی دهد. او آن ها را از پشت سر نشان می دهد. فیلم های جیلان هم مانند ساخوروف، از چخوف تأثیر پذیرفته اند.
یکی دیگر از عناصر فیلم های جیلان، صداست. این کارگردان پی ریزی آهسته اش را با صدا های طبیعی همراه می نماید: دریا، باد، پرندگان، یا هرچیز طبیعی که در صحنه وجود دارد. این سکوت دیالوگ را می توان در اغلب فیلم های او دید؛ سکوتی که اجازه می دهد شخصیت ها به تن هایی غصه بخورند.
تئو آنجلوپولوس
طولانی ترین فیلم: بازیگران سیار، 230 دقیقه
فیلم های تئو درمورد زمان و تاریخ است و همین شرح دهنده گستره آثارش است. او را به عنوان نماد سینمای آهسته می شناسند. آنجلوپولوس مانند خیلی از کسانی که او دنباله روشان بود و خیلی از کسانی که دنباله رو او هستند، از نما های بلند در جهت تعمق در احوال شخصیت ها استفاده می نماید. مطالعه هویت انسانی و سیاسی به شیوه ای تاریخی امتداد می یابد و فیلم های او را تبدیل به حماسه های دوران مدرن می نماید. او داستان هایش را معمولا با اساطیر یونان ترکیب می نماید.
بازیگران سیار براساس الگوی اسطوره آگاممنون ساخته شده است. فیلم های او کند، اما رضایت بخش اند، شبیه به شعر های حماسی درباره غول های یونانی دوران های گذشته. فیلم های او اسلوب هومری دارند، اما ریتمشان خواب آور است و به چندین سه گانه تقسیم شده اند؛ مانند سه گانه تاریخ که شامل بازیگران سیار هم می گردد، سه گانه سکوت، سه گانه مرزها و سه گانه ای درباره یونان مدرن.
منبع: فرارو