دلربایی جهانی عاشقانه در سرخپوست

به گزارش وبلاگ هوانورد، سرخپوستجهانی را به تصویر می کشد که به سوی روشنی در حرکت است و سرانجامش به انسان دوستی، شرافت و عشق منتهی می گردد؛ آنچه همه ما خواستارش هستیم.

دلربایی جهانی عاشقانه در سرخپوست

معصومه کیانی| آشکار شدن درون مایه فیلم نامه سرخپوست از همان ابتدای فیلم، تکلیف مخاطب را روشن می کند؛ تماشای لایه های پنهان قصه و توجه به چگونگی روایت آن. سرخپوست در ساختاری ساده و بی پیرایه روایتگر زندانی قدیمی است که باید هرچه سریع تر زندانی هایش جابه جا شوند و زندان تخلیه و تخریب شود، اما یکی از زندانی ها برای رهایی از سرنوشت محتومش، همراه با بقیه به زندان جدید نرفته و پنهان شده است.

پنهان ماندن او از چشم زندان بان ها و کوششش برای رهایی، کشاکش عشق میان رئیس و مددکار زندان را شکل می دهد. عشقی که بینابین عقل و دل است؛ آنجا که ترانه عاشقانه رئیس زندان برای مددکار در کل محیط زندان خالی و کهنه پخش می شود و آنجا که او با رو شدن دست مددکار در یاری رسانی اش به زندانی فراری، وادار می شود وسایل کیفش را خالی و زندان را ترک کند....

روایت موازی این کشاکش عاشقانه و جست وجوی زندان بان ها و رئیس زندان برای پیدا کردن زندانی فراری و نیز کوشش مددکار برای اثبات بی گناهی اش، در نهایت به کمال این عشق و رهایی او می انجامد. فیلم از ابتدا نشانه هایی از انسان دوستی در بر دارد ؛ آنچه متعلق به هر تاریخ و جغرافیایی است. پیرمرد نجار حاضر نیست چوبه دار را بسازد، مددکار در پی احقاق حق زندانی فراری است و خاتمه رئیس زندان که رهایی او را موجب می شود.

وجدان بیدار مددکار و کوششش برای رهایی زندانی بی گناه، وجدان بیدار شاهدی که به دروغ شهادت داده و نیز وجدان بیدار رئیس زندان موجب می شود سرخپوست را فیلمی سراسر عشق و صلح ببینیم؛ عشقی آرمانی، انسان دوستی و صلحی آرمانی. فیلم با از جا کندن چوبه طناب دار شروع و با حمل آن چوبه پشت ماشین به خاتمه می رسد؛ در حالی که زندانی از طریق همان چوبه که می تواند موجب مرگش شود، به رهایی می رسد.

انگار همه چیز به سوی پاک شدن زندان و رها شدن پیش می رود؛ زندانی از مرگی محتوم و ناحق و رئیس زندان از راستای که با پا گذاشتن روی وجدانش هموار می شود. هنگامی که طناب دار از جا کنده می شود، باران می بارد و هنگامی که زندا ن بان ها در جست وجوی زندانی فراری اند، بر بلندای زندان پرواز هواپیمایی را می بینیم...، خود زندان هم قرار است تخریب و به جای آن فرودگاه ساخته شود؛ نمادی از پرواز و رهایی. محیط بسته زندان بر کل فضای فیلم غلبه دارد؛ فضایی کهنه و تاریک که البته تصویربرداری و نورپردازی هایی دقیق، محصور بودن در چنین فضایی را به خوبی ایجاد می کند. بیشترین زمان فیلم در این فضا می گذرد، اما خاتمه روشنی و نور است که بر تیرگی و کهنگی غلبه پیدا می کند. تضاد میان تاریکی فضای زندان و روشنی فضای بیرون بیانگر فضا هایی اساطیری است.

اگرچه نباید نادیده گرفت که کل فضای روایی فیلم آمیخته با نماد های اساطیری است؛ نماد هایی که بیشترشان بیانگر روشنی و رهایی اند؛ از قورباغه ای که قرار است نشانه ای باشد برای پیدا کردن زندانی فراری تا نشانه رع که گردن آویز مددکار است و نیز بارانی که بر زندان قدیمی و سرنوشت محتومش که تخریب است، می بارد.

قورباغه نمادی است که در بیشتر اقوام با باروری او و تولد دوباره همراه است و خصوصیت واضحی دارد که مهم ترینش جهش به سمت جلو است، اما در سرخپوست بیشتر بیانگر رهایی زندانی فراری است تا بازگشاینده تاریکی تو در تو و مخروبه زندان برای پیدا کردن او. این کارکرد زمانی بیشتر آشکار می شود که رئیس زندان به پیدا کردن زندانی فراری اصرار دارد و یکی از روستاییان به او می گوید که به دروغ شهادت داده است و همان زمان قورباغه بی رمق و دمر روی زمین می افتد. اما این علامت آخر نیست.

از طرف دیگر، بعضی اقوام بر این باورند که قورباغه ها رعد و برق و باران را آورده اند و چنین فضایی هم بر کل فیلم حاکم است. وقتی باران شدید می بارد، مددکاران از زندان بیرون می آیند و وقتی باران بند می آید، مددکار به زندان برمی شود. از همان لحظه ورود او پیداست که با دیگران متفاوت است.

از همه مهم تر، او گردن آویزی با نشان رع به گردن دارد. رع نماد الله خورشید و طلوع و غروب است. در باور بعضی اقوام، او ایزد دگرگونی های زندگی است و همواره از نو متولد می شود.

در سرخپوست هم مددکار تمثیلی از روشنی و خورشید است؛ در سراسر فیلم هر جا که او هست، باران نیست و هر جا که او نیست، باران می بارد. او با زندانی فراری همراه است و تمام کوششش رهایی اوست. شاید به دلیل همراهی چنین نشانه اساطیری با زندانی فراری است که سرنوشت محتومش دگرگون می شود و در لحظات آخر فیلم، رأی رئیس زندان برمی شود و برای زندانی فراری، دختر و همسرش گویی زندگی دوباره ای شروع می شود.

اما جدال شخصیت های فیلم از عوامل زندان گرفته تا رئیس و مددکار برای یافتن شخصیتی است که تا خاتمه فیلم پنهان و تنها در حد سایه ای ناپیدا باقی می ماند. حتی پس از پیدا شدن و رهایی اش هم در حد نفس های بریده بریده برای مخاطب آشکار می شود.

شخصیت پردازی زندانی فراری توسط دیگر شخصیت ها به اندازه ای قدرتمند است که دیده نشدنش نه تن ها چیزی از فیلم نامه کم نمی کند، بلکه به ساختار آن قوت بیشتری می بخشد؛ چرا که در واقع شخصیت اصلی است و همه شخصیت ها حول او شکل می گیرند. در بیان چنین مضمونی البته که تأثیرگذاری ریتم سریع فیلم را نمی توان نادیده گرفت و همین رویکرد موجب می شود با وجود اینکه فیلم نامه قصه ساده ای را روایت می کند، مخاطب ماجرا را لحظه به لحظه دنبال کند.

سرخپوست بیان خلاقانه اثری کلاسیک است، با لوکیشن، نورپردازی، تصویربرداری و ریتمی جذاب که می توان به تماشای آن نشست و دوستش داشت. اگرچه تأثیرپذیری اش در صحنه پردازی و فیلم نامه را از فیلم سینمایی راستا سبز (The Green Mile) به کارگردانی فرانک دارابونت نمی توان نادیده گرفت.

خاتمه فیلم نامه با استیلای نماد های اساطیری همراه است که در سراسر فیلم وجود داشت؛ رسیدن به شروع و تولد؛ همه بیرون فضای زندان اند، زندان تخریب می شود، زندانی فراری در ابتدای راستا رهایی قرار می گیرد و رئیس و مددکار زندان در شروعی عاشقانه. سرخپوست جهانی را به تصویر می کشد که به سوی روشنی در حرکت است و خاتمهش به انسان دوستی، شرافت و عشق منتهی می شود؛ آنچه همه ما خواستارش هستیم.

  • طراحی ویلا

    طراحی ویلا | برای طراحی ویلای دوپلکس مدرن و یا ویلایی کلاسیک با ما همراه باشید.

  • قطار اروپا

    رزرو قطار اروپا | در سیستم رزرو قطارهای اروپا ما با بهترین و ارزانترین قیمت بلیط تهیه کنید.

منبع: فرادید

به "دلربایی جهانی عاشقانه در سرخپوست" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "دلربایی جهانی عاشقانه در سرخپوست"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید